دل اگر از من گریزد وای من
غم اگر از دل گریزد وای دل
ما ز رسوایی بلند آوازه ایم
نامور شد هر که شد رسوای دل
آنچه نایاب است در عالم، وفا و مهر ماست
ورنه در گلزار هستی سرو و گل نایاب نیست!
گر تو را با ما تعلق نیست، ما را شوق هست
ور تو را بی ما صبوری هست، ما را تاب نیست
گفتی اندر خواب بینی بعد از این روی مرا؛
ماه من!
در چشمِ عاشق آب هست و
خواب نیست …
خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سرا پایی
نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبایی
من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم
که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق تر از مایینو بهار آمد و گل سرزده چون عارض یار
ای گل تازه مبارک به تو این تازه بهار !