DigiLib

راهنمای حل جدول ، شعر ، معرفی کتاب

DigiLib

راهنمای حل جدول ، شعر ، معرفی کتاب

از غم عشقت جگر خون است باز


از غم عشقت جگر خون است باز

خود بپرس از دل که او چون است باز؟


هر زمان از غمزهٔ خونریز تو

بر دل من صد شبیخون است باز


تا سر زلف تو را دل جای کرد

از سرای عقل بیرون است باز


حال دل بودی پریشان پیش ازین

نی چنین درهم که اکنون است باز


از فراق تو برای درد دل

صد بلا و غصه معجون است باز


تا جگر خون کردی، ای جان، ز انتظار

روزی دل، بی‌جگر خون است باز


از برای دل ببار، ای دیده خون

زان که حال او دگرگون است باز


گر چه می‌کاهد غم تو جان و دل

لیک مهرت هر دم افزون است باز


من چو شادم از غم و تیمار تو

پس عراقی از چه محزون است باز؟


نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی

نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی

دلم بی‌ تو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی


دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که‌ تو جانان من باشی